دلنوشته های مامان برای کوروش

        اینم پسر عموی گلت سینا! همین که تو رو می بینه شدیدا هیجان زده میشه و البته احساس مسئولیت می کنه. سینا الان تقریبا یک سال و 8 ماهشه. بدوبدو میره پتو و بالشتو میاره و سعی می کنه بخوابوندت. نگرانه که شیر خوردی یا نه و سعی می کنه تو رو روی پاش بخوابونه. همش تکرار می کنه نی نی .. نی نی... و مثل یه موجود عجیب و جالب بهت نگاه می کنه. انگشت هات دست هات گوش هات و همه بدنتو کنجکاوانه وارسی می کنه و هی هیجان زده تر میشه... فکر کنم براش جالبه که یه بچه از خودش کوچیکتر هم وجود داره. در ضمن همش مراقبته و خیلی دوستت داره عزیزم. این عکسا رو دو هفته پیش که رفته بودیم باغ عمو حبیب گرفتم. ...

  عزیزم این عکس 1 ماهگی توست که مثل فرشته ها خیلی آروم روی پای بابایی خوابت برده   می بینی چقدر کوچولویی!  کل مشت تو اندازه انگشت پای باباست  ولی خیلی زود واسه خودت مردی میشی. شاید از بابا هم بزرگتر. خیلی زود می گذره عزیزم. قدر بابا رو خوب بدون پسر نازم ...